به نام خداي خوبي ها

 

براي فلسطين

 

در انتهاي كوچه شب،زير پنجره

قومي نشسته خيره به تصوير پنجره

 

 اين سوي شيشه،شيون باران و خشم باد

در پشت شيشه بغض گلوگير پنجره

 

اصرار پشت پنجره گفتگو بس است

دستي برآوريم به تغيير پنجره

 

ما خواب ديده ايم كه ديوار شيشه اي است

اينك رسيده ايم به تعبير پنجره

 

تا افتاب را به غنيمت بياوريم

يك ذره راه ماند به تسخير پنجره

 

جز با كليد ناخن ما وا نمي شود

قفل بزرگ بسته به زنجير پنجره