به نام خدای خوبی ها

خدای مهربان من
مرا احساس خوشی است با تو بودن
چه بسیار غمین مردمانی که یارای یافتن کسی را ندارند
تا با او قسمت کنند زندگیشان را
یا شوقی ندارند در پاسداشت رابطه یشان
راست گویمت
شکیب بی تو بودنم نیست
با همه وجود دوستت دارم

به نام خدای خوبی ها

خدای مهربان من
مرا احساس خوشی است با تو بودن
چه بسیار غمین مردمانی که یارای یافتن کسی را ندارند
تا با او قسمت کنند زندگیشان را
یا شوقی ندارند در پاسداشت رابطه یشان
راست گویمت
شکیب بی تو بودنم نیست
با همه وجود دوستت دارم

به نام خدای خوبی ها
من ابری بودم سرگردان
ابری پرشور و لبریز از زمزمه های باران
بارانی گرم از سوز فراق یاران
ابری بزرگ که هیچ گاه نتوانست با یک دنیا باران تن گلبرگی خشک را نمدار کند.
روزی در پاییز تنم دلم هوای باریدن کرد.
نمی دانستم کجا حرف هایم را ببارم.
رفتم و رفتم تا به خانه او رسیدم
خانه ای بزرگ و وسیع بود.
آری آنجا سرای امید بود.
باریدم و باریدم تا از روزنی بدان خانه وارد شدم.
در آن سرا عشق وفا صفا مهر و محبت آموختم.
و آن سرای محبت پل پرواز خوسبختی های من شد.
به نام خدای خوبی ها
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم پردوست
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
شرط وارد گشتن شستشوی دل هاست
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد خانه دوست کجاست
به نام خدای خوبی ها
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب ز چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
واندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام از عشق،دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو...من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز وشب او را صدا کردی ولی،
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام سر میزنی
حال اين لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
به نام خدای خوبی ها
كسي نيامده جزاو
سر قرار خودش،
نشست غرق تماشاي
آبشار خودش ،
چه انتظار عجيبي ست !
اينكه شب تا به صبح ،
كسي قنوت بگيرد
به انتظار خودش...!!
به نام خدای خوبی ها
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
می نویسم روی هر گل نام زیبای تو را
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم