به نام خدای خوبی ها

درد دلی با معبود
تنها شده ام هیچ کسی دور و برم نیست
من کوچکم آنقدر که جایی اثرم نیست
یک عمر فقط سایه گسار همه بودم
افسوس ولی سایه من پشت سرم نیست
پابند قفس نیستم اما چه کنم که
می خواهم از این جا بروم بال و پرم نیست
من در پی لیلا شدنم در پی عشقم
هرچند که مجنون صفتی همسفرم نیست
دل مرده ام و دردم از این است که در شهر
یاری که بخواهم من از او دل ببرم نیست
بگذار شب و روز شب و روز بگریم
حالا که به جز چشم ترم چشم ترم نیست
با بار گناه آمده ام با عرق شرم
ابن بار به جز بخشش تو در نظرم نیست

دلی شکسته دارم که تا به حال جز خدا و مولایم مهدی کسی آن را خریدار نبوده است.